'گوهر جام جم از کان جهانی دگر است'
ای که در دلق ملمع طلبی نقد حضور
کیسه ی سیم و زرت پاک بباید پرداخت
- حافظ -
'گوهر جام جم از کان جهانی دگر است'
ای که در دلق ملمع طلبی نقد حضور
کیسه ی سیم و زرت پاک بباید پرداخت
- حافظ -
کاوه ای پیدا نخواهد شد امید!
چون درختی در صمیم سرد و بی ابر زمستانی
هر چه برگم بود و بارم بود
هر چه از فر بلوغ گرم تابستان و میراث بهارم بود
هر چه یاد و یادگارم بود
ریخته ست.
چون درختی در زمستانم
بی که پندارد بهاری بود و خواهد بود.
دیگر آیا زخمه های هیچ پیرایش
با امید روزهای سبز آینده
خواهدم این سو و آن سو خست؟
چون درختی اندر اقصای زمستانم.
ریخته دیری ست
هر چه بودم یاد و بودم برگ.
یاد با نرمک نسیمی چون نماز شعله ی بیمار لرزیدن
برگ چون نان صخره ی کری نلرزیدن
یاد رنج از دست های منتظر بردن
برگ از اشک و نگاه و ناله آزردن.
ای بهار همچنان تا جاودان در راه
همچنان تا جاودان بر شهرها و روستاهای دگر بگذر.
هرگز و هرگز
بر بیابان غریب من
منگر و منگر!
بیم دارم کز نسیم ساحر ابریشمین تو
تکمه ی سبزی بروید باز، بر پیراهن خشک و کبود من!
همچنان بگذار
تا در ود دردناک اندهان ماند سرود من!
- اخوان جان -