2 اسفندِ 90
فراق و وصل چه باشد رضای دوست طلب// که حیف باشد از او غیر او تمنایی
تو نیستی ...
اما من برایت چای میریزم.
دیروز هم نبودی که برایت بلیط سینما گرفتم.
دوست داری بخند،
دوست داری گریه کن،
و یا
دوست داری مثل آینه مبهوت باش؛
مبهوت من
و
دنیای کوچکم.
دیگر چه فرق میكند
باشی
یا
نباشی؛
من با تو زندگی میکنم. ..
اما من برایت چای میریزم.
دیروز هم نبودی که برایت بلیط سینما گرفتم.
دوست داری بخند،
دوست داری گریه کن،
و یا
دوست داری مثل آینه مبهوت باش؛
مبهوت من
و
دنیای کوچکم.
دیگر چه فرق میكند
باشی
یا
نباشی؛
من با تو زندگی میکنم. ..
رسول یونان
No comments:
Post a Comment