برای مهندس مسعود عزیز -که وقتی تنها برای تسلی دلم مینوشتم و مخاطبی نداشتم، نوشته هایم را میخواند و خواندنش تسلی ئم میداد-. کاش امکانش بود نوشتن من هم تسلی ئى شود برای دل پر غمش...
'مجال
بی رحمانه اندک بود و
واقعه
سخت
نامنتظر'
به جست و جوی تو
بر درگاه ِ کوه میگریم،
در آستانه دریا و علف.
به جستجوی تو
در معبر بادها می گریم
در چارراه فصول،
در چارچوب شکسته پنجره ئی
که
آسمان ابر آلوده را
قابی کهنه می گیرد
به انتظار تصویر تو...
و ما همچنان
دوره می کنیم
شب را و روز را
هنوز را...
شاملو
No comments:
Post a Comment