به دیدارم بیا هر شب، در این تنهایی تنها و تاریک خدا مانند
'دلم تنگ است'
بیا ای روشن، ای روشن تر از لبخند...
بیا بنگر چه غمگین و غریبانه
در این ایوان سرپوشیده، وین تالاب مالامال
دلی خوش کرده ام با این پرستوها و ماهی ها.
بیا ای همگناه من در این برزخ
بهشتم نیز و هم دوزخ،
به دیدارم بیا ای همگناه، ای مهربان با من
که اینان زود میپوشند رو در خواب های بی گناهی،
و من می مانم و بیداد بی خوابی.
بیا ای روشنی، اما بپوشان روی
که میترسم تو را خورشید پندارند،
و میترسم همه از خواب برخیزند؛
نمیخواهم ببیند هیچ کس ما را
نمیخواهم بداند هیچ کس ما را
بیا امشب که بس تاریک و تنهایم
بیا ای مهربان با من
بیا ای یاد مهتابی...
No comments:
Post a Comment