گفت: روشن (توي كنفرانس) ارائه دارم، دوست دارم روي اينها (چند قطعه چوبي عجيب نشانم داد) موضوعات و سرفصلهام را بنويسم. دلم ميخواست ميشد با خط تو بود.
- تو جان از من بخواه.
- مينويسي؟
غرق تمنا شد دلم.
.
.
.
.
و از خواب بيدار شدم. خيلي زود بود و سرد، دوباره خوابيدم.
No comments:
Post a Comment