Sunday, August 04, 2013

13. امرداد. 92



- چه شده هلیا؟ چرا گریه میکنی؟

- بابا جان سرم داد کشید. فراش مدرسه آمده بود در منزل؛ به باباجان گفته بود که من سر به هوا هستم. توی مدرسه دنبال پروانه ها میدوم. سر کلاس با گلهای خشک بازی میکنم؛ و حرف هیچ کس را گوش نمیدهم.

- عیب ندارد هلیا. تا حالا ده بار به پدر شکایت مرا کرده اند. آخر من سر کلاس حواسم پیش پروانه های توست.


(نادر ابراهیمی)


No comments:

Post a Comment